درباره ما
نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
طراح قالب
دیگر امکانات
|
گنبدت از هر کجای شهر سوسو می کند دست هر آشفته ای را پیش تو رو می کند در لباس خادمان مهربانت، آفتاب صبح ها، صحن حرم را آب و جارو می کند ماه هر شب کنج بست "شیخ حر عاملی" یاد معصومیت آن بچه آهو می کند یاد معصومیت آن بچه آهو ...یاد تو کوچه های شهر را لبریز "یا هو " می کند باد، هم مثل نگهبان درت... بدو ورود غصه را از شانه های خسته، پارو می کند عطر نابی می وزد از کوچه باغ مرقدت هر که می آید حرم ... این عطر را بو می کند ××× ...خادمی می گفت که... آقا به وقت بدرقه دست زائر را پر از گل های شب بو می کند مریم سقلاطونی **************************** ای کاش غزل قصیده می شد سـیب غـزلم رسـیده می شد
بـا نام رضـا سـیاهـه ی دل با معجزه ای سپیده می شد
بـا اذن دخـول مهبط عشق هر چیز ندیده دیده می شد
آهـوی اسـیر اشـک هایم از کنج نظر رهیده می شد
بـر حبل مـتین دسـتهایت معماری دل تنیده می شد
یا اینکه کشان کشان به سویت پـیشـانی مـا کشـیده می شـد *** یا حضرت ثامن الأئمّه بر تکمله ی عمل تتمّه *** هر کس که به دام تو گرفتار بـر مهـر و مـرام تـو گـرفتار
از روز ازل گـدای کویت تا حُسن ختام تو گرفتار
صد بار زیارت تو بس نیست بـادا بـه مُـدام تـو گـرفـتـار
ما جلد ضـریح آفتابیم بر گنبد و بام تو گرفتار
با واژه ی «حصنی» تو سرمست بـا طـرز کـلام تـو گـرفـتـار
عمری به «علیک» کرده عادت عمـری بـه «سـلام» تو گرفتار
ای «عروه ی لانفصام»، مائیم در زلـف زمـام تـو گـرفتار *** ما خانه به دوش و جرعه نوشیم مَشـتی صـفتان پر خـروشیم *** ما داغ تب و تعب نداریم چون غیر تو را طلب نداریم
با ذکر مَن اسمُهُ دوایت ما دلهره ی مطب نداریم
تا شمس شموس چهره ی توست تاریکی و ظلم شب نداریم
کوثر اگر از لبت نجوشد ما باده ی لب به لب نداریم
با هرکه به جز رضا بگوید ربط و سبب و نسب نداریم
بر گردن شیعگی به والله جز «سلسلة الذهب» نداریم
ما بنده ی کوچه گرد و خامیم تنبیه کنید ادب نداریم *** ای «بضعه»ی خاتم رسالت ای اصل اصیل و با اصالت *** آرام تـلاطــم جـهــانـی هم کعبه ی مردم جهانی
از هفت جهان شنیدم امّا تو رتبه ی هشتم جهانی
آهو نه! ولی کبوتر آری تا رونق گـندم جهانی
هم آه دم مسیح هستی هم طـور تکـلّم جهانی
ای مشهد با صفات جنّت توس و نجف و قم جهانی
لبخند بزن شب ولادت تو روح تبسّـم جـهانی *** در «صحن عتيق» تو دخيليم يك مُشت «عتيقه»ي ذليليم *** بر دامن شر شرر بگیرد آه نفست اگر بگیرد
مرغ دل کاظمینی من از باب جواد پر بگیرد
طوطی شده او که با ادایی از کنج لبت شکر بگیرد
خشکیده نگاه زائر تو او آمده چشم تر بگیرد
آغوش گشوده سمت مرقد تا قبر تو را به بر بگیرد
عمری به خطا گذشته کارش ای کاش دوباره سربگیرد *** ای بارش مهربان باران ای مایه ی افتخار ایران مجید لشکری
************* میلاد امام ************** ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید *************************
روز ولادت تو غزل آفریده شد مفعول و فاعلات و فعل آفریده شد
پلکی زدی و معجزه ای را رقم زدی از برق چشمهات زحل آفریده شد
ازشهد غنچه ی لب پر خنده ی شما در چشمه ی بهشت عسل آفریده شد
عالم به رقص آمد و،از پایکوبی اش ازطوس تا حجاز گسل آفریده شد
سینه به سینه؛ شکرخدا عاشق توایم این عشق پاک روز ازل آفریده شد
ما از پدر ولای شما ارث می بریم ایرانیان کشور موسی بن جعفریم
در جشن پایکوبی تنبورهای مست در بزم میگساری انگورهای مست
نور خدایی تو چه اعجاز کرده است! هو می کشند دوروبرت کورهای مست
شیرینی ولای شما چیز دیگری است! این را شنیدم از لب ِ زنبورهای مست
دارد تمام شهر به دیوار می خورد! درپیش ِ چشم قاصر مأمورهای مست
ازاین به بعد حرف خدایی نمی زنند با دیدن جلال تو،منصورهای مست
اذن دخول میکده ورد زبان ما بوی شراب می دهد امشب دهان ما
وقتی همه به عشق تو پروانه می شوند پروانه ها کنایه و افسانه می شوند
روح بهارهستی و؛این بوته های خار از عطر گامهای تو ریحانه می شوند
با دیدن جمال زلیخا کش شما یوسف شناس ها همه دیوانه می شوند
شانه به شانه،شاه و گدا در سرایتان مهمان سفره های کریمانه می شوند
شبها به عشق باده ی نابت شیوخ شهر شاگردهای حوزه ی میخانه می شوند
عمری کتاب تزکیه تدریس کرده ای در شهر طوس میکده تاسیس کرده ای
آن سوی شهر قبه ای از نور دیده ام صحن و سرای کیست که از دور دیده ام!؟
هوش از سرم پریده و مستانه می دوم حس می کنم که باغ ِ پرانگور دیده ام
دیگر چه احتیاج به نعلین و چوب دست! موسی ِ پا برهنه شدم؛ طور دیده ام
مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟ خود را شبیه وصله ی ناجور دیده ام
درمحضرت جناب سلیمان شهر طوس بال ملخ به شانه ی یک مور دیده ام
اینجا ندیده ایم گدایی که دلخور است اینجا فقیرها چقدر جیبشان پر است
گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟ از راه دورآمده ام باورم کنی
با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف فکری به حال رنگ ِ سیاه پرم کنی
زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
باید تورا به پهلوی زهرا قسم دهم تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی
مادر سپرده است به دست شما مرا گفته فقط شما ببری کربلا مرا وحید قاسم
نظرات شما عزیزان: مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده پرهام در شنبه 5 بهمن 1392 |
طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم Web Template By : Samentheme.ir |
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
|